زیر شمشیر سقیفه
ابان بن ابی عیاش از سلیم بن قیس نقل می کند که گفت : از سلمان فارسی شنیدم که درباره ماجراهای سقیفه می گفت :( حدیث 4 در کتاب سلیم)
علی (ع) را برای بیعت بردند در حالی که به شدت او را می کشیدند تا آنکه نزد ابوبکر رسانیدند .این در حالی بود که عمر بالای سر ابوبکر با شمشیر ایستاده بود و خالدبن ولید و ابوعبیده بن جراح و سالم مولی ابی حذیفه و معاذبن جبل و مغیره بن شعبه و اسید بن حضیر و بشیر بن سعید و سایر مردم اطراف ابوبکر نشسته بودند و اسلحه داشتند .
سلمان می گوید : علی (ع) را نزد ابوبکر رساندند در حالی که می فرمود: " به خدا قسم اگر شمشیرم در دستم قرار می گرفت می دانستید که هرگز به این کار دست نمی یابید .به خدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمی کنم و اگر چهل نفر برایم ممکن می شد جمعیت شما را متفرق می ساختم .ولی خدا لعنت کند اقوامی را که با من بیعت کردند و سپس مرا خوار نمودند.
ابوبکر تا چشمش به علی (ع) افتاد فریاد زد : "اورا رها کنید" علی (ع) فرمود : ای ابوبکر چه زود جای پیامبر را ظالمانه غصب کردید! تو به چه حقی و با داشتن چه مقامی مردم را به بیعت خویش دعوت می نمایی ؟؟؟ آیا دیروز به امر خدا و پیامبر با من بیعت نکردی؟
عمر به صورت اهانت آمیز گفت : " بیعت کن و این اباطیل را رها کن " ! علی (ع) فرمود: اگر انجام ندهم چه خواهید کرد؟ گفتند : تو را با ذلت و خواری می کشیم ! حضرت روبه آنها کرد و فرمود : ای گروه مسلمانان و ای مهاجرین و انصار شما را به خدا قسم می دهم که آیا در روز غدیر خم از پیامبر (ص) شنیدید که آن مطلب را فرمود (من کنت مولا فعلی مولا) و در جنگ تبوک آن مطلب را می فرمود؟(انت من بمنزله هارون من موسی ) سپس علی (ع) از آنچه پیامبر (ص) علنی برای عموم مردم درباره او فرموده بود چیزی باقی نگذاشت مگر آنکه برای آنان یادآور شد .ومردم درباره همه آنها اقرار کردند و گفتند : بلی به خدا قسم .
ابوبکر ترسید مردم علی (ع) را یاری کنند و مانع او شوند .این بود که پیش دستی کرد و خطاب به حضرت گفت : آنچه گفتی حق است که با گوش خود شنیده ایم و فهمیده ایم و قلب هایمان آن را در خود جای داده است ولی بعد از آن من از پیامیر شنیدم که می گفت :( ما اهل بیتی هستیم که خداوند مارا انتخاب کرده و مارا بزرگوار داشته و آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده است و خداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نخواهد کرد ) علی (ع) فرمود : آیا کسی از اصحاب پیامبر هست که با تو در این مطلب حضور داشته ؟ عمر گفت : خلیفه پیامبر راست می گوید . من هم از پیامبر شنیدم همانطور که ابوبکر گفت . ابوعبیده و سالم مولی ابی حذیفه و معاذبن جبل هم گفتند : راست می گوید ما این مطلب را از پیامبر شنیدیم .علی (ع) به آنان فرمود: وفا کردید بر صحیفه ملعونه ای که در کعبه برآن هم پیمان شدید .
ابوبکر گفت:از کجا این مطلب را دانستی ؟ ما تو را از آن مطلع نکرده بودیم ! حضرت فرمود : ای زبیر و تو ای سلمان و تو ای مقداد و تو ای اباذر شما را به خدا و اسلام قسم می دهم آیا از پیامبر نشنیدید که در حضور شما می فرمود : ( فلانی و فلانی –تا آنکه حضرت همین پنج نفر را نام برد – بین خود نوشته ای نوشتند و در آن هم پیمان شدند و بر کاری که کرده اند قسم ها خورده اند که اگر من کشته شوم یا بمیرم .....بر علیه اهل بیت متحد شوند تا امر خلافت را از آنان زایل کنند ......) آنان گفتند : آری ما از پیامبر (ص) شنیدیم .که این مطلب را به تو می فرمود که ( آنان بر آنچه انجام داده اند معاهده کرده و هم پیمان شده اند و در بین خود قراردادی نوشته اند که اگر من کشته شدم یا مردم بر علیه تو ای علی متحد شوند و این خلافت را از تو بگیرند ) تو گفتی : ( پدر و مادرم به فدایت یا رسول الله هرگاه چنین شد دستور می دهی چه کنم ؟ فرمود: اگر یارانی بر علیه آنان یافتی با آنها جهاد کن و اعلام جنگ نما و اگر یارانی نیافتی بیعت کن و خون خودرا حفظ نما .) علی (ع) فرمود: به خدا قسم اگر آن چهل نفر که با من بیعت کردند وفا می نمودند در راه خدا با شما جهاد می کردم .ولی به خدا قسم بدانید که احدی از نسل شما تا روز قیامت به خلافت دست پیدا نخواهد کرد .
اما یک سوال مطرح است آیا سخنی که ابوبکر از پیامبر نقل کرد حقیقت داشت ؟{ ما اهل بیتی هستیم که خداوند مارا انتخاب کرده و مارا بزرگوار داشته و آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده است و خداوند برای ما اهل بیت نبوت و خلافت را جمع نخواهد کرد}
پاسخ خیر می باشد . حقیقت نداشته است . استدلال امیر المومنین علی (ع) را در این باب در گفت و گوی ایشان با طلحه (زیرک قریش) در ادامه می آورم تا خود نیز با حکم عقل خویش و با توجه به سخنان حضرت به کذب بودن چنین نقلی پی ببرید.
طلحه گفت : چه کنیم با ادعای عمر و ابوبکر و اصحابش که شهادت بر گفتار او دادند در آن روزی که تورا به اجبار می آوردند و در گردنت طنابی بود ! به تو گفتند : بیعت کن و تو در مقابل آنان با فضایل و سوابق خود استدلال کردی و همه تو را تصدیق کردند ولی بعد از آن ابوبکر ادعا کرد که از پیامبر شنیده است که (خداوند نخواسته است نبوت و خلافت برای ما اهل بیت جمع شود) همه آنچه گفتی حق است ما هم اقرار می کنیم و قبول داریم ولی درباره خلافت این پنج نفر به آنچه شنیدی شهادت دادند ( گفته ابوبکر از پیامبر)
حضرت فرمودند : ای طلحه دلیل بر بطلان آنچه بدان شهادت دادند سخن پیامبر (ص) است که در غدیر خم فرمود :( هر کس نسبت به او از خودش صاحب اختیار ترم علی هم نسبت به او از خودش صاحب اختیار تر است ) من چگونه می توانم برآنان صاحب اختیار تر از خودشان باشم در حالی که امیران و حاکمان بر من باشند ؟؟؟؟؟؟؟؟ و دلیل بعدی اینکه آنان با دستور پیامبر بر من به عنوان " امیر المومنین " سلام کردند .....و این مطالب برآنان و تو طلحه و بر همه امت حجت است ...
بخش چهارم این نوشته هم به پایان رسید اما امشب شب شهادت بانوی دوعالم شهیده ولایت حضرت فاطمه الزهرا (س) است به همه دوستداران این بانوی بزرگوار و به همه عاشقان ولایت تسلیت می گویم . به امید ظهور منجی بشریت فرزند این بانوی بزرگوار
نام او فاطمه است .فاطمه وصفی است از مصدر فطم .و فطم در لغت عرب به معنی بریدن .قطع کردن و جدا شدن آمده است .
فاطمه از چه چیز جدا شده است ؟؟؟؟
در کتاب های شیعه و سنی روایتی می بینیم که پیغمبر (ص) فرمود : او را فاطمه نامیدند چون خود و شیعیان او از آتش دوزخ بریده اند .
( بحار ج 43 ص 18 .از مالی شیخ طوسی . نسائی .حافظ ابوالقاسم دمشقی واصواعق المحرقه ص 160.و جمعی دیگر بیان داشته اند)
عناوین یادداشتهای وبلاگ